آیا میدانستید که اغلب کودکان رفتارهای سلطهجویانه متعددی را برای خود انتخاب میکنند؟ به طور کلی بچهها همگی عاشق سلطهجویی هستند و برای اینکه روی دست آنها بلند شوید و سلطهجویی آنها را باطل کنید، نیاز به هوش و فراست بسیاری دارید.
سلطهجویی کودکان هیچ ارتباطی با میزان سن آنها ندارد زیرا کودکان در هر سنی که باشند میتوانند با توجه به واکنش بزرگترها احساسات و رفتارهای خود را به نوعی بیان کنند یا نشان دهند. جالبتر اینکه شما هر چقدر هم که والدین جدی و سختگیری باشید و هر چقدر در شیوه تربیتی خود مداومت و استمرار به خرج دهید، باز بعضی از بچهها میتوانند روزنه و منفذی در نظام تربیتی شما پیدا کنند و از همان برای سلطهجویی سود ببرند. دانستن و شناختن انواع مواضع سلطهجویانه کودکان از آن جهت برای والدین موثر و مفید است که سبب میشود والدین شیوه تربیتی صحیحتر و معقولانهتری را در پیش بگیرند و در انتخاب راهکارهای تربیتی خود دچار اشتباهات کمتری شوند.
.
دو نوع کودک سلطه جو وجود دارد:
1- نوع اول «مویه گر کوچولو» است. چنین کودکی خود را کنار می کشد و می خواهد ما را وادار کند کارش را برای او انجام دهیم.
این کودک فعل پذیر متکی، از طریق اظهار ناتوانی، عدم تصمیم گیری، فراموشکاری مداوم و بی حرکت ماندن بر ما سلطه جویی می کند.
وی که در نخستین مراحل زندگی بی تفاوت بودن را درک کرده است، در نقش ناتوان و احمق «بازی» می کند. این ناتوانی توجه زیادی را به او جلب می کند تا حدی که شکل شخصیت او را تغییر می دهد. وی چنان که اکثریت مواقع تصور می شود، تنبل نیست. «مانند روباه حیله گر است» زیرا آنقدر هوشیاری دارد تا در زندگی، بزرگترها را با سلطه جویی به انجام آن چه می خواهد وادار کند.
2- دومین نوع کودک سلطه جو، سلطه جوی فعال است که او را به عنوان «دیکتاتور کوچولو» می شناسیم.
وی با اظهار نارضایتی، چشم سفیدی، طفره رفتن و بی کفایتی بر بزرگترها سلطه جویی می کند و از طریق پا به زمین کوبیدن ما را وادار می کند تا کارش را به جای او انجام دهیم. وی همیشه «گرفتار» است – وقتی برای دیگران ندارد – و برای ما از کج خلقی، نق زدن، اظهار نارضایتی و سایر مظاهر خشم، استفاده می کند.
در ادامه با برخی مثال ها سلطه جویی در کودکان توضیح داده می شود.
1- «پرویز روباه صفت» زندگی را با گریه کردن آغاز کرد و شش هفته اول زندگی اش را به تمرین در این زمینه مشغول بود. وی دریافت که با اشک ریختن مورد توجه قرار می گیرد.
توجه داشته باشید که هنوز اندیشیدن و استدلال کردن را شروع نکرده بود. در همین موقع یک ناراحتی پوستی موجب شد که بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد. وی تا وقتی که ناچار بود از منزل خارج شود و با مدرسه رفتن وارد جامعه شود، هرگز با کسی مواجه نشده بود که با خواسته هایش مخالفت کند. وی تا آن تاریخ، بدون آنکه خودش بداند، از یک اسلحه ی نامریی برخوردار بود و به صورت یک حسابگر کوچولو درآمده بود. هر وقت درس مشکل بود یا معلم بی اندازه عصبانی می شد، او با «هوشیاری» به دل درد شدید مبتلا می شد و می توانست به منزل برگردد. اگر برای رفتن به مدرسه لباسش را نمی پوشید، مادرش این کار را برای او انجام می داد. از آن جا که معلم نسبت به او احساس تأسف می کرد، در مدرسه از توجه خاصی برخوردار بود.
در واقع از طریق برانگیختن احساس ترحم دیگران بر آن ها سیادت می کرد. حتی سایر شاگردان هم در هنگام بازی گول «ناراحتی» او را می خوردند. هر وقت موقعیت اقتضا می کرد او به طریقی «ناراحت» بود. وی محسان مویه گر بودن و چسبیدن به دامن دیگران را درک کرده بود.
2- از طرف دیگر «منصور قلدر» خیلی تندخو است. وی کودکان دیگر را هل می دهد، کتک می زند و به روی آن ها تف می اندازد. کلماتی که به کار می برد یک بازیکن فوتبال را به ترس می اندازد. به تفنگ و چاقو علاقه دارد. او در زندگی خیلی زود دریافته بود که اگر تنفر و ترس را با هم همراه کند می تواند دیگران و حتی بزرگسالان را تحت کنترل درآورد. وی به صورت یک قلدر کوچولو درآمده است. او مخصوصا از اعمال قدرت، چه از طرف والدین و چه از طرف معلمان، متنفر است. بی اندازه نسبت به خودش مطمئن است و نسبت به همه افراد حالت تهاجمی دارد. به نظر می رسد که منصور یک نوع سمعک ذهنی دارد که درست در لحظه ای که والدین یا معلمان دهانشان را باز می کنند، قادر است آن را ببندد یا خاموش کند.
3- «محمود رقابت گر» ترکیبی از منصور و پرویز است. وی که کوچکترین پسر خانواده است، از همان کوچکی یاد گرفت که برای هر چیز باید بجنگد و رقابت کند و چون مدرسه صحنه ی پر رقابت بود در آن جا می توانست میل خود را ارضا کند. والدین، برادران و همشاگردی هایش به صورت «دشمنان» او درآمدند. بردن و «بالا بودن» برایش از نقش علم آموزی خیلی مهم تر جلوه کرد. سپس این رقابت او را فلج کرد، وی نمره های خوب می گرفت، ولی این موقعیت را در سایه بی خوابی به دست می آورد. سایر شاگردان ساعی به صورت منبع ترس دائمی او درآمده بودند.
.
روش های کودکان برای سلطه جویی
حال این سوال پیش میآید که اصولا کودکان از چه روشها و شیوههایی برای سلطهجویی استفاده میکنند؟
.
1- کودک متلّون
کودکانی که از این روش برای سلطهجویی استفاده میکنند، کودکانی هستند که اگر با قاعده، قانون و مقررات کافی در خانواده روبهرو شوند، به آن عمل میکنند و اگر قاعده و قانونی در کار نباشد، به میل خود رفتار میکنند و هر کاری دلشان بخواهد انجام میدهند. به عنوان مثال اگر با معلمی روبهرو شوند که بسیار جدی، منضبط و سختگیر باشد و از بچهها درس بپرسند، تبدیل به دانشآموزانی منظم، کوشا و درسخوان میشوند و اگر با معلمی مواجه شوند که فقط گاهگاهی درس میپرسد، درس را جدی نمیگیرند و از تعلل معلم سوءاستفاده میکنند. این کودکان معمولا بیشتر به حرف والدینی گوش میدهند که قانونمدار، سختگیر و جدی باشد و در عوض از انعطافپذیری والدین دیگر بیشتر سوءاستفاده میکنند. مقررات مبهم و مجازات سبک، ضعیف و نامنظم برای کودکانی که روحیه متلونی دارند، همان منفذ نفوذ رفتار سلطهجویانه است. بنابراین به شما توصیه میکنیم که اگر فرزند متلونی دارید، سعی کنید که به زندگی او ساختار قانونمند قابل ملاحظهای بدهید. البته ممکن است به خاطر این کار مجبور شوید او را از بعضی دوستاناش جدا کنید یا حتی برایش آموزگاران جدیتری انتخاب کنید، اما به هر ترتیب فراموش نکنید چنین کودکی نیازمند افرادی است که جدی، قاطع، منضبط و قانونمدار باشند.
.
2- کودکانی که با برانگیختن احساس گناه در والدین سلطهجویی میکنند
نوع دیگری از کودکان برای سلطهجویی بر والدین، آنهایی هستند که در والدین احساس گناه ایجاد میکنند. این کودکان کاملا از نقاط ضعف پدر و مادرشان آگاهاند و خوب میدانند چه بگویند و چه کار کنند تا به والدین خود عذاب وجدان بدهند و احساس مسئولیت آنان را برانگیزند. این نوع روش معمولا روش انتخابی مورد علاقه بچه مدرسهایهاست و بهترین راه شناخت این نوع از سلطهجویی و فریب این است که دنبال یک انگاره بگردید. در این مسیر کلمات بسیار کمک کنندهاند زیرا کودکانی که این روش را برای سلطهجویی انتخاب میکنند، غالبا از کلمات ترحمبرانگیز و تحریککنندهای چون «من بیچاره… من بدبخت… من تنها و…» یا به طور کلی «من+ یک کلمه برانگیزاننده» استفاده میکنند. راه برخورد با این نوع سلطهجویی، بیتفاوتی نسبت به کلمات است، اما اگر ملاحظه کردید کودک شما بدون بهرهبرداری از لحن و گفتار، ظاهری غمگین و افسرده دارد، مساله را به طور جدی پیگیری کنید و با اطلاع از دلیل ناراحتی روحی او حتماً از یک مشاور یا رواندرمانگر کمک بگیرید.
.
3- کودکانی که از طریق قانونشکنی سلطهجویی میکنند
اداره کردن این کودکان بسیار دشوار است و متاسفانه نوع رفتار این کودکان هم به عوامل ژنتیک و هم به محیط بستگی دارد. سالهاست دانشمندان و محققان به این نتیجه رسیدهاند که اشخاص براساس ژنهای خود درباره درست یا غلط بودن گزینههای انتخابیشان تصمیم میگیرند. به این ترتیب بسیاری از کودکان، قانونمدار و منضبط به دنیا میآیند و برخی دیگر متولد میشوند تا همواره در زندگی انتخابهای تکانهای بسیاری را تجربه کنند. با این همه محیطی که کودکان در آن پرورش مییابند، تاثیر مهم و بسزایی در نوع عملکرد و تصمیمگیری آنها دارد؛ به طوری که اگر کودکان «قانونشکن» به حال خود گذاشته شوند، دامنه عمل وسیع و گستردهای پیدا میکنند و از قانونگریزی به سمت انجام جرم و جنایت هدایت میشوند و در آینده تبدیل به افرادی بزهکار خواهند شد.
حال اگر پدر و مادر این طیف از کودکان از همان بدو کودکی آنها را با قواعد، قوانین، مقررات و محدودیتها آشنا کنند و آنها را با نتیجه مستقیم اعمالشان روبهرو سازند به طور قطع آیندهای با پیشآگهی بهتر در انتظارشان خواهد بود. آنچه مسلم است، این کودکان به سختی محدودیتها و قوانین را میپذیرند و در ابتدای امر هرگونه چارچوب و قاعدهای را پس میزنند، اما در اغلب موارد همین کودکان اگر با عواقب نادرست کار خود به درستی روبه رو شوند، تحت تاثیر قرار می گیرند و رفتار بهتری را به نمایش میگذارند.
به همین دلیل یکی از بهترین شیوههای درمانی که برای این کودکان توصیه میشود، این است که والدین این کودکان ترتیبی بدهند تا آنها در کودکی و نوجوانی گاهی به یکی از دادگاههای ویژه کودکان و نوجوانان بزهکار بروند تا با حضور در این دادگاهها با چشم خود ببینند که کسانی که قوانین جامعه و مقررات اجتماعی و خانوادگی را رعایت نمیکنند با چه مشکلاتی مواجه میشوند. به هر حال مسلم است که با بهکارگیری این روش، کودک و نوجوان به محض بازدید متحول نمیشود و تغییر نمیکند، اما به طور یقین این کار به کودک و نوجوان قانونگریز فرصتی برای مکث، تفکر و تجدیدنظر میدهد.
.
4- کودکانی که با سوءاستفاده از روابط والدین سلطهگری میکنند
بسیاری از والدین در برخورد با درخواستهای بیپایان فرزندشان به جمله «از مادرت بپرس» یا «از پدرت اجازه بگیر» متوسل میشوند. در این مواقع کودک به والد مورد نظر (دوم) مراجعه میکند و مجدداً درخواستاش را مطرح و در ضمن اضافه میکند که والد دیگر ظاهراً هیچ مخالفتی ندارد و تصمیمگیری را به عهده والد دوم نهاده است. والد دوم هم بیخبر از آنچه حقیقتاً اتفاق افتاده است، بدون آنکه مسائل پیرامون درخواست کودک را در ذهناش تجزیه و تحلیل کند، تنها با اتکا به نظر مثبت والد اول درخواست کودک را میپذیرد و کودک شاد و سرمست از این سوءاستفاده به هدف خود میرسد. همیشه پایان ماجرای چنین والدین و کودکانی، رفتار نادرست یک کودک است و تقصیری که معلوم نیست به گردن چه کسی است!
پدر و مادرانی که با کودکانی از این دست مواجه هستند باید بهترین و کارآمدترین نوع ارتباط را با هم داشته باشند و همواره درباره مسائل کودک با هم تبادل نظر کنند.
به هر حال خواه فرزند شما بچهای مطیع باشد، خواه کودکی باشد که موهایتان را سفید کرده و دمار از روزگارتان در میآورد، شما مجبورید که برای تربیت او یک برنامه رفتاری منظم در نظر بگیرید. آنچه در این برنامه رفتاری حائز اهمیت است این است که باید بدون اینکه اقدام به مبارزهطلبی کنید، در برخورد با فرزندتان قاطع، قانونمند، پیگیر و مستمر باشید و در اجرای برنامه تربیتی خود مداومت به خرج دهید. شما باید والدینی باشید که به جای تهدید اقدام میکند و آنجایی که مجازاتها بیتاثیر واقع میشوند بر میزان و شدت آنها میافزاید. رفتار قاطعانه اما محبتآمیز بهترین شیوهای است که میتوانید برای تربیت فرزندتان اتخاذ کنید.
.
منابع :
.https://www.bartarinha.ir